داستان های عاشقانه کوتاه


قصه عشق


عاشق فقیر

یه زن و شوهر عاشق اما فقیر سر سفره شام نشستند

غذاشون خیلی مختصر و کم بود که یک نفر را به زور

سیر میکرد مرد به خاطر اینکه زنش بیشتر غذا

بخوره گفت بیا چراغ را خاموش کنیم و توی تاریکی بخوریم

زن قبول کرد چند دقیقه چراغها را خاموش کردند

ولی بعد که روشن کردند غذاها دست نخورده توی

ظرف مونده بود.



****************************

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

 

آپلود عکس




موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: داستان های کوتاه عاشقانه ,

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392 | 19:51 | نویسنده : احسان |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.